کاش می شد خالی از تشویش بود ، برگ سبزی تحفه ی درویش بود ، کاش تا دل میگرفت و می شکست ، عشق می آمد کنارش می نشست ، کاش با هر دل دلی پیوند داشت ، هر نگاهی یک سبد لبخند داشت ، کاش لبخند ها پایان نداشت ، سفره ها تشویش آب و نان نداشت ، کاش می شد ناز را دزدید و برد ، بوسه را با غنچه هایش چید و برد ، کاش دیواری میان ما نبود ، بلکه می شد آن طرف تر را سرود ، کاش من هم یک قناری می شدم ، در تب آواز جاری می شدم ، آی مردم من غریبستانی ام ، امتداد لحظه ای بارانی ام ، شهر من آن سو تر از پرواز هاست ، در حریم آبی افسانه هاست ، شهر من بوی تغزل میدهد ، هر که می آید به او گل میدهد ، دشت های سبز وسعت های ناب ، نسترن نسرین شقایق آفتاب ، باز این اطراف حالم را گرفت ، میروم آن سو تورا پیدا کنم ، در دل آینه جایی باز کنم ...
نظرات شما عزیزان:
بلا JON
ساعت0:36---22 آبان 1391
سلاااااااااااااااااااااااااااا ااام داداش محرابم
خوبی؟؟؟
بخدا دلم برات یه ذره شده اما خیلی درگیر بودم بخدا نمیتونستم بیام
اما شوما بی معرفتی نکن بیا بهم سر بزن