خداوندا پناهش باش،یارش باش،"جهان"تاریکی محض است،(میترسم)کنارش باشღ♥ღ قسم به روزی که قلبت را میشکنند به جز خدایت مرحمی نداری ღ♥ღ
ღ♥ஜعشق بی صداღ♥ஜ

ستاره‌ی تو

می‌دونی؟

     آسمون همیشه آبی نیست،همیشه هم صاف نیست!

  گاهی ابریه وگاهی بارونی؟

.....

برای خواندن متن کامل به ادامه ی مطلب بروید



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 13:51 :: توسط : محمد محراب

مطمئن باش برو...

 ضربه ات کاری بود،دل من سخت شکست...

 وچه زشت به من و سادگی ام خندیدی!...

به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود...

 و به این قلب یتیم!

که خیالم میگفت تا أبد مال تو بود...

 تو برو تا راحت تر تکه های دل خود را آرام سرهم بند زنم...


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:مطمئن,قلب,قلبم,قلبت,قلبمون, :: 13:50 :: توسط : محمد محراب

خداونـــــــــــــــــــــد...

 درون ماست، پس باید آرام شویم وبگذاریم جان هایمان آرام بگیرند، آنگاه به هستی عشــــــــــــق پی خواهیم برد...

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:خداوند,خدا,عشق,جان, :: 13:47 :: توسط : محمد محراب

 اشتباه ازمن بود پررنگ نوشته بودمت...

به سختی پاک میشوی...!

 



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 13:37 :: توسط : محمد محراب

مگــر چــند بار به دنیا آمده ایم...

که این همه می میـــریـــم؟!

رسیدم به حس برگی که میداند باد از هرطرف بیاید عاقبتش افتادن است...

وقتی عطر تنت را میخواهم به باد هم التماس میکنم خداکه جای خود دارد...!

يعنـــی میشود روزی برسد

که بیایی

مرا در آغوش بگیری

بخواهم گله کنم ....

بگویی هیس

همه کابوس ها تمام شد ....

عکس های عاشقانه

cσммєηт



ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 13:35 :: توسط : محمد محراب

تقصیر تونیست

مقصر معلم دستور زبان فارسی بود

که به من نگفت

"من" باهر "تویی" "ما" نمیشود!


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 13:33 :: توسط : محمد محراب

در آغـــوش خودم هستـــم!

مـــن خودم را در آغوش گرفتـــه ام…!

نه چنـــدان با لطافتــــ

نه چنـــدان با محبتــــ…

امـــا

وفـــادار….وفـــادار….

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

گــاهــی وقــتــهــا مــجــبــوری اَحــمـق بــاشـی !

رویِ کــاغـَـذ مــیــنــویــســم

دَســتــهــایِ تـــُـو . . .

و رویِ آن دســت مــیــکــشــم . . . !!!

❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤

خدایــــا !

خط و نشان دوزخـــــت را برایـــم نکش !

جهنم تـــــر از نبــــودنش

جایـــی سراغ ندارم…



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:17 :: توسط : محمد محراب

دمـــــش گـــــــــرم…

باران را می گـــــــویم…

به شـــــــانه ام زد و گفت:

خســته شــــــــــدی….

تو اســـتراحـــــت کن من می بارم….


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:16 :: توسط : محمد محراب

سر میز شام یادت که میفتم بغض میکنم،اشک در چشمانم حلقه میزند و همه با تعجب نگاهم میکنند..لبخندی میزنم و میگویم:چقدر داغ بود...!!!


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:15 :: توسط : محمد محراب

❤دنیایم را میدهم برای لبخندت…

هراسی نیست..

شاد که باشی دنیا از آن من است…

❤نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد…

نمیدانم نداشتنت سخت تر است..

یا تحمل اینکه دیگری تو را دارد…

❤تا تو را دیدم دل را ندادم به کس…

حال که عاشقم کردی به فریادم برس…

❤زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم…

ولی اشک نیاموخت چگونه زندگی کنم…

❤تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو…

تویی که چایت را همیشه تلخ میخوری…


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:14 :: توسط : محمد محراب

فرقی ندارد

سقفی بالای سرم باشد یا نه

وقتی چهار دیواری دستانت مال من است


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:13 :: توسط : محمد محراب

روزـها ... ساعتـ ـها ... בقیقـ ه ـها ... و حتـﮯ لحظـ ه ـها ...


تنهــا بـراـی ِ رسیدלּ بـﮧ یڪـ چیـــز سپَرـی مـﮯشونـב


رسیــدלּ بـﮧ رویــایـﮯ اَز جنــس ِ تــــــــو

 



ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:11 :: توسط : محمد محراب

 ..و آبی...

...

...فرهــــــاد اگر مٌــــــــــــــــرد....

....

...صـــــــدای تیشــــه اش هنوز می آید...

...که در هـــــر ضــــربه اش ...

...............................................مــــی گـــــوید::

..

...""فقــــط بــه خـــــاطـــر تــــــــــــــــــــــــــــــو""

 

Red HeartRed HeartRed HeartRed HeartRed Heart


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:10 :: توسط : محمد محراب

هَـمیشه بـآید کَسـی باشد

کـــہ مــَعنی سه نقطه‌هاے انتهاے جمله‌هایَتـــ را بفهمد

هَـمیشه بـآید کسـی باشد

تا بُغض‌هایتــ را قبل از لرزیدن چانه ات بفهمد

بـآید کسی باشد

کـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمد

کـــہ اگر سکوتـــ کردے، بفهمد

کسی بـآشد

کـــہ اگر بهانه‌گیـر شدے بفهمد

کسی بـآشد

کـــہ اگر سردرد را بهـآنه آوردے برای رفتـن و نبودن

بفهمد به توجّهش احتیآج داری

بفهمد کـــہ درد دارے

کـــہ زندگی درد دارد

بفهمد کـــہ دلت برای چیزهاے کوچکش تنگــ شده استــ

بفهمد کـــہ دِلتــ براے قَدمــ زدن زیرِ باران تنگــ شده استــ

همیشه باید کسی باشد

همیشه ...

 


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:4 :: توسط : محمد محراب

پیشانی ام سجده گاه لب هایت

چشمانم میعادگاه قدم هایت

دستانم تکیه گاه خستگیهایت

و قلبم حریم دلتنگیهایت

تمامی اینها ارزانی نیم نگاهت!


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 23:1 :: توسط : محمد محراب

گاهی نفس به تیزی شمشیر میشود

از هرچه زندگیست دلت سیر میشود

کاری ندارم از که ،کجایی،چه میکنی

بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 22:56 :: توسط : محمد محراب

من همیشه میخوام با جدیت خاصی روزه بگیرم

و این کار رو هم میکنم

ولی یه ندایی درونم میره خودش غذا میخوره :|

.

.

در روز معمولی:

اولی :به اذان چه قدر مونده؟

دومی :من چه بدونم!

در ماه رمضان:

اولی :به اذان چی قدر مونده؟

دومی :۳ ساعت و ۱۶ دقیقه و ۱۹ ثانیه و ۳۵ صدم ثانیه!
.

.

اس ام اس جوک ماه رمضان

روزه داران گرامی، لطفا یک لیوان آب هویج بستنی را تصور بفرمائید

عرض دیگه ای ندارم، موفق و موید باشید !



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 20:28 :: توسط : محمد محراب

شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن

 

به دلیل استقبال بی نظیر شما مسلمانان عزیز

 

زمان اذان مغرب یک ساعت تمدید شد!.

 

.

 

.

 

در این شبهای رمضان ، تو را به خدا سر سفره افطار

 

دستهات رو با خلوص نیت به آسمان دراز کن

 

و همون بالا نگهدار بزار بقیه هم یه لقمه بخورن خب !

 

 



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: 20:13 :: توسط : محمد محراب

هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرک پرسید:«ببخشین خانم! شما کاغذ باطله دارین»

کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آنها کمک کنم. مى خواستم یک جورى از سر خود م بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آنها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود. گفتم: « بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم
....

 



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : شنبه 16 تير 1392برچسب:ببخشید,شما,ثروتمندید,ثروت,ببخشش, :: 22:40 :: توسط : محمد محراب

تا کریسمس چند روز بیشتر نمانده بود و جنب و جوش مردم برای خرید هدیه کریسمس روز به روز بیشتر میشد.
من هم به فروشگاه رفته بودم و برای پرداخت پول هدایایی که خریده بودم، در صف صندوق ایستاده بودم.
جلوی من دو بچه، پسری 5 ساله و دختری کوچکتر ایستاده بودند.




ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:کفش,طلایی,طلا,کفش طلایی, :: 22:37 :: توسط : محمد محراب

يک روز کارمند پستي که به نامه‌هايي که آدرس نامعلوم دارند رسيدگي مي‌کرد متوجه نامه اي شد که روي پاکت آن با خطي لرزان نوشته شده بود نامه‌اي به خدا !
با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه اين طور نوشته شده بود:
خداي عزيزم بيوه زني هشتادوسه ساله هستم که زندگي ام با حقوق نا چيز باز نشستگي مي‌گذرد. ديروز يک نفر کيف مرا که صد دلار در آن بود دزديد.


ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:نامه,پيرزن,خدا,خداوند,نامه ها,نامه پيرزن به خدا, :: 22:35 :: توسط : محمد محراب

به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید


ارسال شده در تاریخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 22:31 :: توسط : محمد محراب

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم
سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..
صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و
گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 22:28 :: توسط : محمد محراب

زن وشوهری بیش از 60 سال بایکدیگر زندگی مشترک داشتند.آنها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم کرده بودند.در مورد همه چیز باهم صحبت می کردند وهیچ چیز را از یکدیگر پنهان نمی کردند مگر یک چیز:یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن بود که از شوهرش خواسته بود هرگز آن را باز نکند ودر مورد آن هم چیزی نپرسد
در همه این سالها پیرمرد آن را نادیده گرفته بود اما بالاخره یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد وپزشکان از او قطع امید کردند.در حالی که با یکدیگر امور باقی را رفع ورجوع می کردند پیر مرد جعبه کفش را آوردونزد همسرش برد



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:عروسک,بافتنی,بافت,عروسکی,عروسک بافتنی , :: 22:25 :: توسط : محمد محراب

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟
شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

ادامه داستان در ادامه مطلب



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : شنبه 15 تير 1392برچسب:, :: 22:21 :: توسط : محمد محراب

بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون آنقدررنجیده ای که نمی خواهی حرفی بزنی.
بعضی وقت ها سکــــــوت میکنی چون واقعاحرفی واسه گفتن نداری
گاه سکــــــوت یه اعتراضه
گاهی هم به انتظار
اما بیشتر سکــــــوت واسه اینه که هیچ کلمه ای نمی تونه غمی رو که تو در وجودت داری توصیف کنه


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:47 :: توسط : محمد محراب

زندگی میکنم ... 

حتی اگر بهترین هایم را از دست بدهم!!!

چون این زندگی کردن است که بهترین های دیگر را برایم میسازد 

بگذار هر چه از دست میرود برود؛

من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد،

حتی زندگی را ...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:45 :: توسط : محمد محراب

چه دوستم داشته باشی و چه ازمن متنفر باشی در هر صورت بهم لطف میکنی 

چون اگه دوستم داشته باشی تو قلبت هستم و اگه ازم متنفر باشی تو ذهنتم

(شکسپیر)


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:44 :: توسط : محمد محراب

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال ســوت بزنی

در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که

پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویـی

بگذار منتـظـر بمانند !



ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:43 :: توسط : محمد محراب

هـر حـقـیـقــتی از سـه مـرحـلـه می گـذرد:

ابـتـدا، بـه مـسـخره گـرفـتـه مـیـشود

بـعـد بـه شـدتـــــ بـا آن مـخالـفـتـــــ مـیـشـود

و در آخـر، بـه عـنـوان امـری بـدـیهـی پـذـیـرفـتـه میـشـود.


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:42 :: توسط : محمد محراب

بعضی وقتها آدم ها زیبا هستند
نه به خاطر ظاهر شان.
نه به خاطر آن چیزی که میگویند.
فقط به خاطر آنچیزی که هستند


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:40 :: توسط : محمد محراب

.. چرا نگران فردا باشم؟

آنکس که همه عمر از من مراقبت کرده است، آیا فردا مراقب من نخواهد بود؟

«او» یگانه ی تغییر ناپذیر است.

«او» دیروز همانند امروز و صدها قرن آینده خواهد بود.

خداوند اینجاست تا مرا راهنمایی کند، پیش برد...


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:34 :: توسط : محمد محراب

آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد 

بی آب ، دو هفته 

بی هوا ، چند دقیقه 

بی"وجـــدان"، خـیلی ................. متاسفانه خیلی .


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:29 :: توسط : محمد محراب

سه چیز را هرگز فراموش نکن :

1.به همه نمی توانی کمک کنی ؛
2.همه چیز را نمی توانی عوض کنی ،
3.همه تو را دوست نخواهند داشت ... !!!


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:28 :: توسط : محمد محراب

قطاري سمت خدا ميرفت ، همه مردم سوار شدند ،
وقتي به بهشت رسيد همه پياده شدند يادشان رفت مقصد خدا بود نه بهشت


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:28 :: توسط : محمد محراب

دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:27 :: توسط : محمد محراب

وقتي از کسي کينه‌اي به دل مي‌گيري
در واقع دشمن را به قلب خود راه داده و براي او جايي تعيين کرده‌اي.
سعي کن خانه دلت را تنها از دوستان پرکني،
به سلامتی هرچی دوسته


ارسال شده در تاریخ : جمعه 14 تير 1392برچسب:, :: 22:26 :: توسط : محمد محراب

از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی‌پایانی را ادامه می‌دادند.   زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند.  

از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.   یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.   در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می‌زد.



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:, :: 20:46 :: توسط : محمد محراب

عشقت را رها کن، اگر خودش برگشت

مال تو است و اگر برنگشت از قبل هم مال تو نبوده

 


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:, :: 20:42 :: توسط : محمد محراب

آلبرت انيشتن ميگه: عشق مثل ساعت شني مي مونه ، همون طوري كه قلب رو پر مي كنه ، مغز رو خالي مي كنه؟


ارسال شده در تاریخ : پنج شنبه 13 تير 1392برچسب:, :: 20:39 :: توسط : محمد محراب

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید _______________$$$$$$___$$$$$$$$$$$$ ___________$$$$$$$$$$$$___$$$$$$$$$$ _________$$$$$$$$$$$$$____$$_$$$$$$$ ________$$$_$$$$$$$_$$___$$$$$$$$$$$ _______$$$$_$$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$ ________$$$$_$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$ _________$$$___$$$$$$$$___$$$$$$$ ______$$$$$$_____$$$$_________$$$ ________$$_______$$$_________$$$$$ ______________$$$$$$$_______$$$$$$$ _____________$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$ _____________$$$$$$$$$____$$$_$$$$$$ ____________$$$$$_$$$$____$$$$_$$$$$$ ____________$$$$$$$$$$____$$$$$_$$$$$ __________$$$$_$$$$$$$____$$$$$$_$$$$ _________$$$$_$$$$$$$$____$$$$$$$_$$$$ _________$$$_$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$$ ________$$$_$$$$$$$$______$$$$$$$$$_$$$ _______$$$$$$$$$$$$________$$$$$$$$$$_$$
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان معراج عشـــــــــــ





♥عشق خدایی♥
Online User

ابزار رایگان وبلاگ

ابزار هدایت به بالای صفحه