اکنون آسمان کویر قلبم ابریست وجشمان من باران اشک را می طلبد ودل خستهام تو را در تاریک و روشنایی میجوید تا بلکه توانسته باشد از غم های انباشته شده اش بکاهد. مسیر اندیشهام مرا در فضای خود می غلتاند. همچون پرستویی سرگردان که در طوفان گیر کرده پر میگشایم اکنون در لحظهای احساس باطراوت اشکم همچون مروارید از دریا به ساحل فروکش میشود.